- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
زهـر جـفـا نیـلـی نـموده پـیکـر من یعـنی رسـیـده لحـظـههای آخـر من در بین حجره بر خودم میپیچم از درد این چه بـلایی بـود آمـد بر سـر من چشمم نمیبیند، زمین خوردم دوباره این ضعف بسیارم شده درد سر من درد کـمـر آخـر امــانـم را بــریــده تـازه شـبـیـه تو شـدم ای مـادر مـن از روضههای «تازیانه» «میخ» «سیلی» آتـش زبـانـه مـیکـشـد از بـاور من با هر نفس خون جگر میریزد از لب آلالـه مـیبــارد کـنـار بــسـتــر مـن شکـر خـدا این جا نـبـوده تا بـبـیـنـد این صحنه جان دادنـم را خواهر من تصویـری از گـودال و تلّ زیـنـبـیه افـتـاده بـین قـاب چـشـمـان تـر مـن
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام
نـالـه و زمـزمـه مـرغ سـحـر مـیآیـد مگر امـروز عـزیـزی ز سفـر میآیـد برو ای باد صبا گو به غـریب الغـربا تـقـی امـروز بـه دیــدار پــدر مـیآیـد منتظر باش طـبـیـبانه پسر از ره دور ســر بـالـیـن تـو بـا دیــده تـر مـیآیــد چشم بگشود، دم دادن جان سرور طوس ناگـهـان دیـد جـوادش که ز در میآید لیک در کرببلا قصه به عکس اینجاست آنچه در دست ز تـاریخ و خـبر میآید دیـد در کـربـبلا زینب مـظلـومـه زار که حـسیـن بر سـر بالـین پـسر میآیـد چهره بر چهره فرزند نهاد آن شه و دید خون از آن صورت مانند قـمر میآید
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
فریاد غربت دارد و چشمش به در بود در انــتــظــار دیـدن روی پــسـر بـود او دست و پا میزد مـیان حجـرۀ خود در غربت و از زهر كين خونین جگر بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
غرقِ دریای غمم غم مبتلا مثلِ حسین میکِشم خود را به روی خاکها مثلِ حسین میشوم پهلو به پهلو بسکه بیتابم خـدا نحوه جان دادنم باشد چرا مثلِ حسین؟
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
دید چون نیست، به جز غصّه انیس دگرش زهر یارش شد و بنشست، کنار جگرش گفت بر عترت خود از پی من گریه کنید خود خبر داد که برگشت ندارد، سفرش
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
دوباره پـای من و آسـتـان حضرت تو سـر ارادت و خـاک سـرای جـنـت تو و بـاز سـفـره لـطـف تو و عـنـایت تو کـویـر دسـت من و بارش کـرامت تو امـام مـشـرقـی عــالــم وجــود رضــا سحاب رحـمت حق آسمان جود رضا دوبـاره مـثـل همـیـشـه رسـانـدیم آقـا مـیـان این هـمـه دلـداده خـوانـدیم آقا خـودم نـیــامـدهام تـو کــشـانـدیم آقــا ســـلام داده نـــداده تـــکـــانــدیم آقــا شکـسـتـم و به نگـاه تو سلـسـبـیل شدم و پشت پنـجـره فـولادتـان دخـیـل شدم میان صحـن تو بـرگ بـرات میدادند مـداد عــفـو گـنــه را دوات مـیدادنـد به زائـران شـکـسـتـه ثـبـات میدادنـد شـراب کـوثـر و آب حـیـات میدادنـد من آمـدم که مـریض مـرا شـفـا بدهی من آمـدم که به من اذن کـربـلا بـدهی هـمینکه میرسم از چـشـمهای بارانی هزار حـاجت ناگـفـته را تو میخوانی در انتظار تو هـستم خودت که میدانی درست مثل همان پـیـر مـرد سـلـمـانی نـشـسـتهام به تـمـنـای چـشـمهـایت من بیا که سـر بـگـذارم به زیـر پـایت من شنیدهام که خودت در زمان پَـر زدنت به روی خاک رها گشت پیکر و بدنت هـزار لاله روان شد ز گـوشـه دهـنت غریب بودی و خون شد تمام پیرهنت ز سوز زهر اگرچه به خویش پیچیدی ولـی زمـان غـروبـت جـواد را دیـدی اگرچه جز پسرت کس نبود در بر تو ولی ندید تنت را به خـاک خـواهر تو به زیر سم سـتـوران نـرفت پیـکـر تو اسیـر پنـجـه سـرنـیـزهها نـشد سـر تو حسین گـفـتم و قـلبت شکـست آقا جان به دل غـبار مـحـرم نـشـست آقـا جان
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
دلم را کردهای امشب روان سوی خراسانت دخیلم بستهای با شال غم در کنج ایوانت تو آن کردی به جان ما که ابراهیم با آتش کویر خشک با مهر و تولا شد گلستانت مس دل را طلا کردی به قدر طرفة العینی بنازم قدرت جادوی بیتـمثال چشمانت تـمـام اولـیا خـدمتگـزاران سـرِ کـویت گروهی در رواق و عدهای هم نیز دربانت ملائک صف به صف در نوبت فرّاشی صحنت چه صحنی کاش میگفتم که خورشید درخشانت چه داری در حریمت ای مسیح عترت زهرا مسیحیها شدند اینجا ز اعجازت مسلمانت گناه خلق میپـوشد قنوت دستهایت؟ نه غلط گفتم، قنوت زائران یاران محبانت تمام هستیام را میدهم همواره در راهی که پایانش شوم یکشب به کنج صحن، مهمانت به پابوسی کس عادت ندارم جز خودت، سلطان به سودایی که نامم حک شود بین غلامانت الا ای ضامن آهوی صحرا گوشۀ چشمی جهان تشنه است بر خیرکثیر طعم احسانت میان ذرّه ذرّه عـالم هـسـتی اثـر داری تمام خلقِ عالم تحت هر عنوان ثناخوانت ندارم وحشت از روزی که وانفساست عنوانش به یمن دیدهای کز روز آغاز است گریانت به کام تشنۀ شاه شهـیدان گریهها کردم که در پائین سقاخانهات گردم به قربانت تو را کشتند با زهری به شکل دانۀ انگور همانهاییکه روزی خوردهاند از تاکِ دستانت نه تنها جان تو از آتش این زهر میسوزد خدا را، سوخت جان فاطمه از آه سوزانت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
ای رئوف همیشه خوب، سلام پـیـش تــو مـیشــود دلــم آرام کـاش قـلـب مرا تـکـان بـدهی از هـمـه غـیـر تـو بُـریـدم من خویش را تا حـرم کـشـیدم من این رئـوفی که میشـنـاسم من رَد نـکـرده ز خـانـهاش دشمن تو گـنهـکـار را عوض کردی دلِ بـیــمـار را عـوض کـردی شــاهِ گـنـبـد طــلا، امـام رضـا جـلـوههـای خــدا، امــام رضـا قـبله نـور حـضرت خـورشـید نـورِ حـیدر ز صحـنِ تو تابـید صحنهایت بهشت این دنیاست چون حریم تو جنتالزهراست تا کـشـیدی عبا به روی سرت نظـر انـداخـتی به دور و برت همه درهایِ حـجـره را بـستی روی پـهـلـو گـرفـتـهای دسـتی لبش از تشنگی تکان میخورد نیزه او را به هرطرف میبُرد تـا بـدن پـایــمـال مـرکـب شـد وقـت دیـدار، نـیـمـه شـب شـد
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
بسکه ای زهـر تو از تـیغ دلآزار تری جگرم سوخت که از شعله شرربار تری از دلِ خونِ حسن، تا جگرِ زخمِ حسین سوخت بر حال دلم، بسکه تو خونبار تری سـیـنـۀ زخـمـیِ مــادر ز تـو یــادم آمـد یعنی ای زهر ز مسمار تو مسمار تری ظُهر زَهرم دهی و عصر عزادار شوی! یابن هارون! تو ز هر شمر تبهکارتری اِبنِ مـلجـم که به قـدّاریِ خود مینـازید تو از آن قـلـدرِ بـیواهـمـه قــدّار تـری دستت آغشته به قتلِ دو امام است، خبیث! از مـعــاویـۀ بَـد ذات تـو بـیعـار تـری تیـرِ قـلبم که نشد، وَرنه نشان میرفـتی تو در این مرحله از حرمله خونخوارتری نَه تو معصوم کُشی، بلکه تو مظلوم کُشی ظالـم! از هر چه جـفـاکار، جـفاکار تری من چه کردم بتو اینگونه شهیدم کردی؟ تو ز هر خار و خسِ پَست، خَس و خار تری به زمین خوردنَم از دور چه بَد خندیدی تو ز ابلیس هم ای خصم، گنهکار تری دیدی از جورِ تو بدجور به خود میپیچیم گـفـتی از جدِّ غـریبت تو گـرفـتار تری گر لـگـد مـالِ سُـمِ اسب نـکـردی بـدنـم نشد ای پَست، وگـرنَه تو سـزاوار تری آمدی تا بـشـوی مـطمـئن از کُـشـتنِ من چه شـده از پـسـر من تو عـزادار تری؟ »نه بقا کرد ستمگر، نه بجا ماند ستم« بـخـدا از عـمـرِ سـعـد نـگـونبـار تـری مـادرم را بـخـدا در غـمِ من سـوزانـدی هر چه گـویم ز پـلـیدیِ تو، بـسیار تری
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
این زهـر کاری کرد من از نا فتادم در کـوچـه مـثـل مـادرم از پا فـتادم با احتیاط از درد، خود را میکشیدم تا خانه چندین بار چون زهـرا فتادم در خانه گـفـتم زود درها را ببـنـدید تا داخـل حـجـره شـدم، درجـا فـتادم پـیـراهـنـم را از عـطـش بالا گرفـتم یـاد آمـد از جـدّ غــریـبـم تـا فـتــادم نیزه نخورده پیکرم میسوخت از درد یـادِ تن صـد چـاک عـاشـورا فـتـادم یاد هزار و نهـصد و پنجاه زخـمش بیخود ز خود گـشتم، ز پا آنجا فتادم گرچه سر من را جدا از تن نکردند یـاد سـرِ بـر نـیـزه در نـجـوا فـتـادم تا که جوادِ من سرم از خاک برداشت یــاد عـــلــیِ اکـــبــر لــیــلا فـتــادم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
از باغ گفت و از غم بیبرگ و باریاش از باغـبان و زمـزمـههای بـهـاریاش از شـاهـدان سـایـهنـشـین حـرم، کـسی هـمـراه او نـبـود که آیـد بـه یـاریاش آن مهـربانِ از وطنش دور، بـسـته شد با دست ظلم، دفـتر شبزنـدهداریاش در جای جای شهر شهادت، هنوز هست هـر لالـهای نـشانهای از داغـداریاش هرجا که سوخت قامت شمعی در انتظار خون گریه کرد و آب شد از سوگواریاش دروازۀ مـدیـنـه پـس از آن وداع تـلـخ تنها نشـسته است به چشمانـتظاریاش غـمـنامۀ شـهـید خـراسان شنـیدنیست کو طاقتی که شرح دهم بیقـراریاش؟ با این جگر که خون شده، حاجت به زهر نیست انگور، مرهمیست بر آن زخم کاریاش زهرا کجاست تا که ببیند در این چمن پژمرده گشت و سوخت گل یادگاریاش شمعی که از مدینه به طوس آمد و گداخت آتش به جان فاطمه زد اشک جاریاش یک روز خوش ندید پس از تو جواد تو فـریاد از صبـوری و از بُـردباریاش در بوستان او شفـق! از خار کم مباش فیضی ببر به قدر خود از همجواریاش
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ایکه برتر از دل و جانی پُر از دلتنگیام حضرت سلطان! تو میدانی پُر از دلتنگیام از حریمِ قدسیات محرومم ای شاهِ غریب مـانـدهام! مانندِ زنـدانی پُـر از دلتنگیام قابِ عکست را بغل کردم به عشقِ آن ضریح نوکرت را باز میخوانی پُر از دلتنگیام دوست دارم باز در صحن و سرایت گم شوم در هـوای پـاکِ بـارانی پُر از دلتنگیام دوست دارم صوتِ قرآن از سرِ گلدستهها قـبلهای، حـجِّ فـقـیرانی پُـر از دلـتنگیام بالِ پـروازی بده تا پر کِـشم تا مشهـدت حجِّ ما بیچارگان را یا رضا بر هم نزن قـبلۀ پیـر و جوان را یا رضا برهم نزن اینکه دورم از شما قطعاً که تقصیرِ دل است این پناهِ انس و جان را یارضا بر هم نزن میسپردم خویش را هر سال بر دستانِ تو خواهشاً دارالامان را یارضا بر هم نزن من گـنـهکـارم، بـدم، آلـودهام، بـیچـارهام معترف هستم بیان را یارضا بر هم نزن بیادب هستم نرنج از گفتههایم ای رئوف ارتـباطِ مهـربان را یا رضا بر هم نزن تـندی الفـاظ را ای جانِ من خرده نگیر یک نگـاهِ تو شـرایط را فـراهـم میکـند بـنــدۀ آلـوده را قـطـعـاً کـه آدم مـیکـنـد دوری از صحن و سرای تو خدایی مشگل است فکـرِ دوری در دلـم تـولـیدِ مـاتم میکند من دخیلِ پنجره فولادت هستم ای طبیب لـمسِ آن جا مـطمـئـناً کارِ مرهم میکند دعـوتم کن بارِ دیگـر مستـحـقِّ این درم بار دیگر دعـوتت دل را مصمّـم میکند اربعـین جـامـاندم از کـرببلا پس جا بده یک زیارت دفعِ صدها غصّه و غم میکند یا رضا! ما را بخر سوگند بر جانِ جواد
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
جان بر لب من آمد و جانان به بر من ای مرگ برو عمر من آمد به سر من زیبـاست رخ مـاه پس از نـمنـمِ بـاران ای اشـک مَـیـا، آمـده تـنـهـا پـسـر من این طفل، عزیز است و جگرگوشهٔ زهراست بهـتـر که نـدانـد چه شـده با جـگـر من ز آن لحظه که با کعبه خداحافظیام دید دانـست که بـرگـشت نـدارد سـفـرِ مـن ای دیده مکن گریه که شد وقـت تماشا ای اَبـر بـرو، تـا ز در آیـد قــمـر مـن نُـه سـالـه مـگـو، مـاهِ شب چـارده است او زین روست به در دوخته شد چشم تر من بُردم به دل خاک، دل چاک و پس از مرگ گــیــریــد ز داغ دل لالــه خــبــر مـن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
بر روی خاک بال و پرت میکشی چرا؟ با اشک، سرمه بر نظرت میکشی چرا؟ با تو چه کرده زهر که رنگت پریده است اینـقـدر آه از جـگـرت مـیکـشی چـرا؟ بیرون زدی ز کاخ و نشستی به روی خاک پنجه به خاکِ دور و برت میکشی چرا؟ مـانــنـد بـچـه مُــرده فـقـط داد مـیزنـم داری عبا به روی سرت میکشی؟ چرا؟ در هر قدم، دوبار میافتی به روی خاک تا حجره جسمِ محتضرت میکشی چرا؟ گریه نکن، مپیچ به خود، تشنه میشوی کار از دو چشمِ شعله ورت میکشی چرا؟ از حال میروی به سر و صورتت نزن عکسِ غلاف در گذرت میکشی چرا؟ تا حجره آمدی، در و دیوار روضه خواند وقتِ ورود، تیزی مسمار روضه خواند چـشمت اگرچه تـار ولی روی یـار دید خواهر نـبـود محـضرت اما پـسر رسید قربـان پـلکِ زخـمیات از مـاتـمِ حسین بر خاک حجـره باز نـمِ گریهات چکـید سنگی به قصد بوسه زدن بر رُخت نخورد آمد جواد و از رُخت ای مـاه بوسه چید پیـراهـنـت دریــده نـشـد بـیـن گـرگها بالا سـرت عـزیـزِ دلـت، پـیـرهـن درید قلـبـت بـه یـاد روضـۀ اربـابِ بـیکـفـن وقـتِ وداع با پـسـرش، تـنـد میطـپـیـد آمـد حـسـین با سـر زانـو، نـفـس زنـان وقتی عـلی به روی زمین داد میکـشید صورت به صورت پسرش زار میزد و با چـشم خیس هـلهـله و خـنده میشـنـید پـاشـیـده بـود مـیـوۀ قـلـبـش به زیـر پـا تـکـه به تکـه چـیـد عـلـی را روی عـبا
: امتیاز
|
ترسیم حالات امام رضا علیهالسلام در هنگام شهادت
ز سوز زهـر شراری به حنجرش افتاد نفـس نفـس زد و از پـای آخـرش افـتاد اگرچه سخت در آنجا به خویش میپیچید ولی به حـجـره به در، دیـدۀ ترش افتاد رضا به مثل حسین و جـواد چون اکبر حـسین بود که در فـکـر اکـبـرش افـتاد به کوچه روی زمین مینشست و برمیخاست زمین که خورد فـقـط یاد مـادرش افتاد همین که در وسط حجره فرش را برچید بـه یـاد قـتـلـگـه و جـدّ اطـهـرش افـتـاد چگونه خورد به حجـره زمین نمیدانم ولی حـسـین به گـودال بـا سـرش افـتاد اگـر که دق کـنم از این کـلام کـم بـاشد نگاه هر چه حـرامی به خواهرش افتاد ز ابن سعد عـقـیله چـقـدر خواهش کرد بـبـین به تنگـی گـودال پـیکـرش افـتـاد تو را به جان عزیزت بگو سرش نبرند که بین خیمه از این غصه دخترش افتاد
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
جگرم پاره شد از زهـر کجایی پسرم چشم من مانده به در تا تو بیایی پسرم از عبایی که کشیدم به سرم معلوم است کار ما و تو کـشـیـده به جـدایی پسرم حسـرت بـوسـۀ بـابـا به دلت میمـاند تو به بـالـیـنم اگـر دیـر بـیـایی پـسـرم مثل یک مار گزیده به خودم میپـیچم جگر سـوخـته را نیـست دوایی پسرم بسکه در کوچه زمین خوردم و برخاستهام نه تـوانی به تـنـم مانـده نه نایی پسرم هی زمین خوردم و هی ناله زدم وااماه دارم از کوچه عجب خاطرههایی پسرم سر نهادم به روی خاک که از جدم حسین بردهام ارث غـریب الـغـربـایی پـسرم آب هـم گر بـدهی بـاز دلـم میسـوزد شده این حجره عجب کرببلایی پسرم جگـرم پـاره شـد اما بـدنـم پـاره نـشـد کس نزد بر سر من سنگ جفایی پسرم دست و پا میزنم و سینه من نیست دگر زیر پـا و لـگـد بیسـر و پـایی پـسرم گریه بر بیکـفـن کـرببـلا کن در قـبر چـونکه بـند کـفـنـم را بـگـشایی پسرم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
سلام آشـکـار شیعـه بر غـمهای پنهانت الهی گِل شود از اشک من خاک خراسانت تو بودی مثل زهرا بضعۀ پاک رسولالله که عمری محنت و اندوه بازی کرد با جانت به چشم خویش دیدی دمبهدم جان دادن خود را از آن روزی که مأمون در خراسان کرد مهمانت دل نورانیت شد پارهپاره چون تن جدت ز بس پیوسته مأمون بر جگر زد زخم پنهانت چه شد معصومه تا گیرد سرت را بر روی دامن جوادت کو که بگذارد سر خود را به دامانت ز جا برخیز و مثل جد مظلومت بخوان قرآن چرا خاموش شد آوای روحانگیز قرآنت شنیدم دل نهادی روی سنگی از شرار زهر ولی دیگر نکردند اهل کوفه سنگ بارانت الهی بشکند دستی که با انگور زهرآگین شرار افروخت ای جان جهان بر قلب سوزانت به تشییع تو حتی قاتلت هم گریه کرد آری نخندیدند دیگر دشمنان بر چشم گریانت دلت آتـش گرفت از شعلۀ زهـر ستم اما نیامد بر دل ای محبوب دلها زخم پیکانت به میثم نعمت حق شد تمام از مهرتان آری چه نعمت خوبتر از این که گشتم مرثیهخوانت
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام در هنگام شهادت
دیدی اگر عـبا به سرم بود چاره کن فکری برای این جگـر پاره پاره کن دیدی اگر به کوچه زمین خوردنِ مرا یاد از زمین فتادنِ مَه در شراره کن هـمراه من بیا و در حـجـره را بـبـند آنـگـه مـیان گـریه به حالم نظاره کن رنگِ پـریـدۀ من اگر مشـکـلِ تو بود یادی ز یاس نیلی و آن گوشواره کن دیدی اگـر جـمال جـگـر گـوشـۀ مرا پـس احـترامِ کـامـلِ آن مـاه پـاره کن دیـدی اگر پـدر به سر زانـوی پـسـر گریه به غـربت بـدنی پـاره پـاره کن دیگر مرا نبـینی و او حجت خداست با جان و دل اطاعتش از هر اشاره کن نعش مرا بگیر و به هرجا که او رَوَد یاد از مشایعت به شبی بیستاره کن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
از قصر بیرون زد، عبا روى سرش بود در احتضار انگار جسم مضطرش بود دور و بـرش گـریه كـنى اصـلاً نـیـامد ایكاش پیش این برادر، خواهرش بود دستش به پهلو بود و مشكل راه میرفت خیلى در این ساعات، یـادِ مـادرش بود با اینكه دربِ حجرهاش را بست اَباصَلْت امّـا جــوادش آمـد و دور و بـرش بـود شكـرخـدا سر روى دامـان پـسر داشت وقت سـفـر گـریـانِ جـدّ اطـهـرش بـود وقتى حسین از روى اسب افتاد بر خاك وقـتى كه بـا زانـو كـنـار اكـبـرش بـود در بـیـن مـقــتـل یـك عـلـى افـتـاد، امّـا حالا صد و ده تا على دور و برش بود
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
زهـری که سوزانده تمامِ پیکـرم را خاکستری کرده همه بـال و پرم را یک آشنایی هم در این غربت ندارم تا که گـذارد روی دامـانش سرم را حتّی جـوادم نیست با دستش بگـیرد اشکِ روان گردیده از چشمِ ترم را میخـواسـتم این لحـظۀ آخر بـبـیـنم یک بارِ دیگر روی ماهِ خواهرم را پنجاه بار از زهر کین دل زیر و رو شد هر بار میخواندم به ناله مـادرم را امّا طـناب اینجا به دسـتانم نبـسـتـند مردی نزد سیلی کـنارم هـمسرم را هـیـزم نـیـاوردنـد پُـشـتِ خـانـۀ من اینجا نـسـوزانـدنـد دیـوار و درم را از زهر پیچیدم به خود بر خاکِ حُجره دیگر نـپـیـچـیـدند دَرهم حـنجـرم را عمّامهام مانده، عبا مانده، کسی نیست تا که بَـرَد پیـراهن و انـگـشـترم را آتـش گـرفـتـم، سـوخـتـم، امّا نـدیـدم پـای بـرهـنه، بـینِ آتـش، دخـترم را پلکم شده مجـروح، از وقتی شنـیدم آن مـاجـرای غـارتِ اهـلِ حــرم را
: امتیاز
|
ترسیم حالات امام رضا علیهالسلام در هنگام شهادت
با حالِ بد؛ بر سر کشیدی تا عبایت را زهـرا مـهـیّا کرد خـرمـایِ عـزایت را قلبش چه تیری میکشید و بیقرارت شد بر کنج حجره میکشیدی تا که پایت را زهری که از انگورهای لعنتی خوردی بـالا نـمـیآورد از سـیـنـه صـدایـت را از درد پیچیدی به خود، جانت به لب آمد سـر داد مـادر نـالـۀ « جانم فـدایت » را جان جوادت باز کن با رأفـتی سـرشار آن چـشمهـای تا ابـد مشکـلگـشایت را دست أباصلت از غمت بر سینهاش میخورد دور و برِ تو داشت با گریه هـوایت را لبهای تو یخ کرده بود و سخت میلرزید امّا نـمیکـردی رهـا ذکر و دعـایت را در آخرین لحـظات، با جدّ غریبِ خود گـفـتی به یادم هـست داغِ کـربلایت را شد قاتل جانم همان دستی که در گودال انگشترت را بُرد و بعد از آن عبایت را!
: امتیاز
|